ستاره

ستاره

ستاره

ستاره

بوسه‌های باران

ای مهربانتر از برگ در بوسه‌های باران
بیداری ستاره، در چشم جویباران
آئینهء نگاهت؛ پیوند صبح و ساحل
لبخندِ گاه گاهت؛ صبح ِ ستاره باران
بازآ که در هوایت، خاموشیِ جنونم
فریادها بر انگیخت از سنگ ِ کوهساران
ای جویبار ِ جاری ! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران
گفتی : "به روزگاری مهری نشسته!" گفتم :
"بیرون نمی‌توان کرد، حتی به روزگاران"
بیگانگی ز حد رفت، ای آشنا مپرهیز
زین عاشق ِ پشیمان، سرخیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار ِ زندگی را زین گونه یادگاران
وین نغمهء محبت، بعد از من و تو مانَد
تا در زمانه باقیست آواز ِ باد و باران

سمن بویان

سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا دل​ها چو بربندند بربندند
ز زلف عنبرین جان​ها چو بگشایند بفشانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند
رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
ز چشمم لعل رمانی چو می​خندند می​بارند
ز رویم راز پنهانی چو می​بینند می​خوانند
چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو می​خوانند می​رانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند

دلتنگی

دست از این بیش که دارد که ما
زاری از این بیش که دارد که ما
چاره ی ما ساز که بی یاوریم
گر تو برانی به که روی آوریم

آرزو دریای شوره

خرمن نکاشته هامون
چشمه نگو آتش فشونه
بشماریم نداشته هامون
هزار هزارتا کهکشونه
آرزو دریای شوره
دریای شور زندونه ماهه
ماهیا تشنه ترینن
روی لباشون آهه و آهه
بخت ماهیا سیاهه
سکه نقره و طلا
بند دل شاه و گدا
گزند عیبه
بخشش و مهر و وفا
لطف و صفا
سمند غیبه
نازنین سمند رو زین کن
مردای مرد رو گزین کن
نازنین شادی عشق رو
نذر دلهای حزین کن
سجده خاکی کمند آسمونه
برای ترک زمین یه جور کمین کن
عاشقی ستاره هزارتونه
کی میگه دوری و دوستی چاره تونه
زخمی تیغ و ترنجه حسن یوسف
شاهدم پیراهنای پاره تونه
آهنه اون که دلش سرد و سیاهه
آینه ی روی دلش ماته یه آهه
هممون رو ازگل و خار آفریدن
ماها عاشقیم فرشته بی گناهه
نازنین سمند رو زین کن
مردای مرد رو گزین کن
نازنین شادی عشق رو
نذر دلهای حزین کن
سجده خاکی کمند آسمونه
برای ترک زمین یه جور کمین کن
گل قالی گل شالی گل گندم گل گندم
پس میارن واسه یک تشنه هزار دریا رو مردم

خستگی

سرم داره از درد می ترکه .
در مورد چند تا موضوع باید تصمیم بگیرم :
۱. عید
۲. مسافرت عید
۳. ...
امروز حال ندارم خیلی خسته ام

مداحان نسل جدید

سلام
آقا امروز داشتم یکی از سی دی های آقای هلالی رو می دیدم . به یک نتیجه رسیدم : اونم اینه که آقا یه سری آدم که بالا پایین می پرن و با مداحی (البته به هر چی شبیه جز مداحی) سینه می زنن . البته مداح هم صداش رو کلفت کرده و گلوش رو جر می ده و روی نت هایی که از ترانه سازان دزدیده یه چیزهایی از کربلا میگه و تمام آهنگ ها هم حوسین حوسین جز رک اصلیه و اول سی دی هم نوشته که به دلیل فقر فرهنگی موجود در جامعه تکثیر این سی دی بلا مانع است .
http://www.sharemation.com/gerye/Helali.wma
آقا همه چی عرضه می خواد و عزاداری هم سعادت می خواد .

برو سمت شاد ؟!

سلام
یک هفتهه (تو مایه های همون ۱ ساله و یک ماهه و ... ) شدن بلاگم مبارک .
آقا جون امروز حال نوشتن ندارم .
تا فردا - خدانگهدار 

خرید

سلام
آقا یه خاطره و تجربه ی گرون :‌ یکی از رفقای من با یک آشنا رفته بود از یکی از موبایل فروشی های جمهوری یک گوشی Z600 سونی اریسکون خریده بود موقع خرید گوشی به این که گارانتیش چیه یا اصلا گوشی آک یا نه و ... دیگه دقت نکرده بود و بخاطر این که این فروشنده ۱ تومن ارزون تر از بقیه میده رفته بود ازش خریده بود و روز اول هم نگذاشته بود یک روز شارژ شه . یک بار خراب شده بود و هیچ رقمه روشن نمی شد رفته بود ۱۰ تومن داده بود درستش کرده بودند ... خلاصه بعد کلی در به در شدن و ۲- ۳ بار رفتن به گارانتی و اونجایی که خریده بود دیشب به من زنگ زد پا شو بریم گوشیمو پس بدیم (هی هنگ می کنه و زود باتری خالی میکنه و دیر شارژ می شه ) گفتم باشه. رفتیم آقا دیدم از یه شارلاتانی رفته گوشی خریده که... خلاصه پس نگرفت گوله کردیم رفتیم گارانتی گفتیم که آقا جون اله و بله و ۲۰ ساعت طول می کشه شارژ شه و زود هنگ می کنه  از این حرفا ... گفت ایراد باتری و بعد تعطیلات بیار عوض کنم . 
اما مخلص کلام : آقا ۳ نکته در خرید کردن
۱. قبل خریدن جنس با کسی که به کار وارد در مورد نوع جنسی که می خواهی بخری مشورت کن (هیچ وقت گرونترین چیز رو نخر یه چیز معمولی که به کارت میاد بخر)
۲. سعی کن با کسی که بلد در اون زمینه خرید کنه بری جنست رو بخری (یا لااقل از طرف بپرس که بری از کجا از کی بخری ) 
۳. موقع خرید چشماتو خوب باز کن ببین داری چی می خری (دست دوم نباشه زده نداشته باشه تقلبی نباشه )
    

پیچش

دارم بلاگ خودم رو هم می پیچونم ها (عجب دوره زمونه ای شده ها)
امروز بعد شام اونقدر رفتم تو بحر اسلاید سازی که ایترنت و میل و چات یادم رفتم تا الان ...
امروز یه مطلب خدا از رضا امیر خانی خوندم که اونو می نویسم :
http://www.louh.com/sarlouheh/000062.asp


 

تاریخ انتشار:29/11/83
للحق
سرلوحه‌ی شصت و دوم: بچه‌های عاشورا
رضا امیرخانی


1
همه‌ی بچه‌ها فریاد می‌کشیدند: "عمو، عمو، آب، آب..." فاطمه کنارِ پرده‌ی خیمه‌ی ایستاده بود و بیرون را می‌نگریست. ما له‌له‌زنان فریاد می‌کشیدیم: "عمو، عمو، آب، آب" فاطمه با دست به ما اشاره کرد که آرام شویم. گفت که عمو از اباعبدالله رخصت گرفت و رفت. با دو مشکِ آب. حالا آرام‌تر، انگار در خودمان، می‌گفتیم: "عمو، عمو، آب، آب" لختی نگذشته بود، کم از ساعتی شاید، ما هم‌چنان منتظر نشسته بودیم و زیرِ لب ذکر را تکرار می‌کردیم. ناگاه فاطمه پرده‌ی خیمه را رها کرد و به زمین افتاد. حالا همه تشنه‌گی را فراموش کرده بودیم. دیگر کسی از آب حرفی نمی‌زد. کسی آب نمی‌خواست. فریاد می‌زدیم: "عمو، عمو، عمو، عمو..."


2
با این که رباب آدم بزرگ است، اما هنوز هم دارد گهواره‌ی خالی را تکان می‌دهد. گاهی وقت‌ها مثلِ عروسک‌بازیِ ما با خودش حرف هم می‌زند. انگار واقعا خیال می‌کند که علیِ کوچکش توی گهواره خوابیده است. هیچ کسی هم هیچ چیزی به او نمی‌گوید. اگر ما، بچه‌های کوچک، مشغولِ عروسک‌بازی بودیم، شاید فاطمه دعوامان می‌کرد، اما رباب آدم بزرگ است، برای همین کسی به او چیزی نمی‌گوید. "علی که توی گهواره نیست. من خودم از توی سوراخی پرده‌ی خیمه دیدمش، روی دست‌های اباعبدالله خواب خواب بود..."


3
غروب شده است. تا اباعبدالله بود، هر چند وقت یک‌بار می‌آمد و برای ما چیزی می‌گفت و می‌رفت. ما هم خجالت می‌کشیدیم و گریه نمی‌کردیم و گوش می‌کردیم. اما حالا دیگر خیلی وقت است که نیامده تا برای‌مان چیزی بگوید. حالا فاطمه بچه‌های کوچک را یک‌جا جمع کرده است. البته من دیگر بزرگ شده‌ام. برای همین به فاطمه می‌گویم: "تو هم قرآن بخوان، مثلِ..." نمی‌دانم چرا، اما سرش را بالا می‌گیرد. به جای آن که ما را آرام کند، نگاه می‌کند به موهای من و جیغ می‌زند:
"فَکَیفَ تَتَّقونَ اِن کَفَرتم یَوماً یَجعلُ الوِلدانَ شیبَا... (چه‌سان در امانید، اگر کافر باشید در روزی که کودکان را پیر می‌گرداند؟ مزمل-17)"

بالاخره من هم صاحب پرینتر و اسکنر شدم

سلام

این که چی شد حاجی به من پول داد تا پرینتر و اسکنر یه ماجرای جالب داره که یه روز اونم می نویسم ولی قضیه خریدن این ها ایطوریه که ...

آقا امروز پدرم در اومد. ساعت 11:45 با یک 2 در قرار گذاشتم که بریم پرینتر و اسکنر بخریم . لامس 2 درم کرد . منم رفتم بوفه پیش حسین جون (خیلی پسر باحالیه - فروشنده بوفه است - و از اون جایی که منو سرم و تهم و بزنن بوفه ام خیلی با من رفیق شده ) یه پیتزا با دلستر سیب خوردم که دلستره خیلی بد مزه بود (اه اه اه)

خلاصه گوله کردم رفتم پاساژ ایران ، بعد از حدود 1 ساعت چرخیدن تو 3 طبقه و قیمت کردن پرینتر و اسکنر و مغز! (منظورم همون کول دیسک - مامانم این اسم روش گذاشته) پریدم اول یه مغز لایت وایو 256 خریم بعد رفتم سراغ پرینتر و اسکنر .

خلاصه با کلی چونه زدن یه پرینتر Canon 1120 و اسکنر Genuis HR7 Slim رو با هم به قیمت ماشینی که خیلی دوست دارم (206 تومن) خریدم .

اما اصل ماجرا این که تنها بودم و خودم مونده بودم چطور جعبه هایی به اون گندگی رو باید می آوردم خونه .

آقا آستین ها ... (الان بقیه اش رو هم می نویسم )

یه روز معمولی

آقا جون من عارضم به خدمتت که امروز علی دایی رو با الگانسش دیدم ، خیلی با کلاس بود .

بعد از کلاس ها رفتیم بوفه با محمد قهوه و بیسکویت با دسر شکلاتی کاله خوردیم خیلی چسبید .

بعد از ظهر پشت کامپیوتر بودم و داشتم تکالیف مدار منطقی رو می نوشتم که خواهر کوچیکم زنگ زد (من تعجبم چون با این که 6 سالش شماره موبایل من رو حفظه) که چرا نمی یایی خونه ؟ گفتم کار دارم میام برگشت گفت : مثل اینکه داری فیلم می بینی ها (تو رو خدا ببین بچه 6 ساله هم به ما گیر میده ) گفتم نه آقا جون سینما نیستم خیالت راحت .

کارم تموم شد اومدم خونه شام رو زدم مامان جون دستور داد مرغ ها رو پاک کن ! گفتیم چشم و پاک کردیم .

بعد هم اومدم پشت کامپیوتر NFS زدم و شد 11:30

آقا راستی امروز داربی بود 2 - هیچ  منچسر سیتی رو لوله کردیم .

ازم آرام بگیر/ راحت دنیام بگیر / از لبم جام بگیر و / دلخوشی هام بگیر / اما احساسی که من بهش دارم ازم نگیر / اما احساسی که من بهش دارم ازم نگیر

اگه گنجی سر راهم جلوی راهم بگیر / اگه دنیا همه کامه همه کامه همه دنیام بگیر/ اگه دنیا همه کامه همه کامه همه دنیام بگیر و دلخوشی هام بگیر / اما احساسی که من بهش دارم ازم نگیر / اما احساسی که من بهش دارم ازم نگیر

علی

روز دوم

سلام

خوب امروز روز دوم بلاگ منه و من خیلی خوشحالم که دارم شروع می کنم به نوشتن یه دفترچه خاطرات !
راستش من از وقتی بلاگ یکی از رفقا (البته ایشان استاد من هستند) رو خوندم و پای ثابت شدم تصمیم گرفتم بلاگ بنویسم .

امروز به فکر این بودم که ببینم چی بنویسم ؟ خوب دیدم اگر من خاطرات یا حرف دل خودم رو مستقیم و رک بخوام بنویسم و  کسی که من و می شناسه بلاگم رو بخونه خوب نیست چون تمام زندگی من رو می فهمه (البته اگه غریبه بفهمه بدتره  :D) پس من مجبورم یه جاهایی خودم رو سانسور کنم .

اما سعی می کنم حرف دلم رو بنویسم و چیز مفت ننویسم .

اما خوب امروز چیزی برای گفتن ندارم . (این بلاگ نوشتن یه چیز خوب داره اینه که آدم رو وادار می کنه در مورد هر روزش و این که چطوری داره زندگی می کنه ، هر روز فکر کنه این خیلی ارزشمنده ها ! )

فعلا - چاکرم - علی

اولیه

سلام
خوب بالاخره من تونستم یک اسمی رو برای بلاگم پیدا کنم که تا حالا هیچ کس استفاده نکرده و من اون رو دوست دارم .
                                  علی