سلام
یک هفتهه (تو مایه های همون ۱ ساله و یک ماهه و ... ) شدن بلاگم مبارک .
آقا جون امروز حال نوشتن ندارم .
تا فردا - خدانگهدار
دارم بلاگ خودم رو هم می پیچونم ها (عجب دوره زمونه ای شده ها)
امروز بعد شام اونقدر رفتم تو بحر اسلاید سازی که ایترنت و میل و چات یادم رفتم تا الان ...
امروز یه مطلب خدا از رضا امیر خانی خوندم که اونو می نویسم :
http://www.louh.com/sarlouheh/000062.asp
| |
|
سلام
این که چی شد حاجی به من پول داد تا پرینتر و اسکنر یه ماجرای جالب داره که یه روز اونم می نویسم ولی قضیه خریدن این ها ایطوریه که ...
آقا امروز پدرم در اومد. ساعت 11:45 با یک 2 در قرار گذاشتم که بریم پرینتر و اسکنر بخریم . لامس 2 درم کرد . منم رفتم بوفه پیش حسین جون (خیلی پسر باحالیه - فروشنده بوفه است - و از اون جایی که منو سرم و تهم و بزنن بوفه ام خیلی با من رفیق شده ) یه پیتزا با دلستر سیب خوردم که دلستره خیلی بد مزه بود (اه اه اه)
خلاصه گوله کردم رفتم پاساژ ایران ، بعد از حدود 1 ساعت چرخیدن تو 3 طبقه و قیمت کردن پرینتر و اسکنر و مغز! (منظورم همون کول دیسک - مامانم این اسم روش گذاشته) پریدم اول یه مغز لایت وایو 256 خریم بعد رفتم سراغ پرینتر و اسکنر .
خلاصه با کلی چونه زدن یه پرینتر Canon 1120 و اسکنر Genuis HR7 Slim رو با هم به قیمت ماشینی که خیلی دوست دارم (206 تومن) خریدم .
اما اصل ماجرا این که تنها بودم و خودم مونده بودم چطور جعبه هایی به اون گندگی رو باید می آوردم خونه .
آقا آستین ها ... (الان بقیه اش رو هم می نویسم )
آقا جون من عارضم به خدمتت که امروز علی دایی رو با الگانسش دیدم ، خیلی با کلاس بود .
بعد از کلاس ها رفتیم بوفه با محمد قهوه و بیسکویت با دسر شکلاتی کاله خوردیم خیلی چسبید .
بعد از ظهر پشت کامپیوتر بودم و داشتم تکالیف مدار منطقی رو می نوشتم که خواهر کوچیکم زنگ زد (من تعجبم چون با این که 6 سالش شماره موبایل من رو حفظه) که چرا نمی یایی خونه ؟ گفتم کار دارم میام برگشت گفت : مثل اینکه داری فیلم می بینی ها (تو رو خدا ببین بچه 6 ساله هم به ما گیر میده ) گفتم نه آقا جون سینما نیستم خیالت راحت .
کارم تموم شد اومدم خونه شام رو زدم مامان جون دستور داد مرغ ها رو پاک کن ! گفتیم چشم و پاک کردیم .
بعد هم اومدم پشت کامپیوتر NFS زدم و شد 11:30
آقا راستی امروز داربی بود 2 - هیچ منچسر سیتی رو لوله کردیم .
ازم آرام بگیر/ راحت دنیام بگیر / از لبم جام بگیر و / دلخوشی هام بگیر / اما احساسی که من بهش دارم ازم نگیر / اما احساسی که من بهش دارم ازم نگیر
اگه گنجی سر راهم جلوی راهم بگیر / اگه دنیا همه کامه همه کامه همه دنیام بگیر/ اگه دنیا همه کامه همه کامه همه دنیام بگیر و دلخوشی هام بگیر / اما احساسی که من بهش دارم ازم نگیر / اما احساسی که من بهش دارم ازم نگیر
علی
سلام
خوب امروز روز دوم بلاگ منه و من خیلی خوشحالم که دارم شروع می کنم به نوشتن یه دفترچه خاطرات !
راستش من از وقتی بلاگ یکی از رفقا (البته ایشان استاد من هستند) رو خوندم و پای ثابت شدم تصمیم گرفتم بلاگ بنویسم .
امروز به فکر این بودم که ببینم چی بنویسم ؟ خوب دیدم اگر من خاطرات یا حرف دل خودم رو مستقیم و رک بخوام بنویسم و کسی که من و می شناسه بلاگم رو بخونه خوب نیست چون تمام زندگی من رو می فهمه (البته اگه غریبه بفهمه بدتره :D) پس من مجبورم یه جاهایی خودم رو سانسور کنم .
اما سعی می کنم حرف دلم رو بنویسم و چیز مفت ننویسم .
اما خوب امروز چیزی برای گفتن ندارم . (این بلاگ نوشتن یه چیز خوب داره اینه که آدم رو وادار می کنه در مورد هر روزش و این که چطوری داره زندگی می کنه ، هر روز فکر کنه این خیلی ارزشمنده ها ! )
فعلا - چاکرم - علی
سلام
خوب بالاخره من تونستم یک اسمی رو برای بلاگم پیدا کنم که تا حالا هیچ کس استفاده نکرده و من اون رو دوست دارم .
علی